کتاب صوتی و کوهستان به طنین آمد» اثر پرفروش رماننویس و پزشک افغانی - آمریکاییتبار خالد حسینی» است. این کتاب در 21 می سال 2013 منتشر شد و به مدت 33 هفته در لیست پرفروشهای نیویورکتایمز قرار گرفت. تنها پس از گذشت پنج ماه از انتشار این کتاب، سه میلیون نسخه از آن به فروش رفت. وندی اسمیت» منتقد لس آنجلس تایمز و کوهستان به طنین آمد را به شدت غمانگیز، اما سرشار از عشق» توصیف کرده است. همچنین فران هاثورن» منتقد نشنال (رومهی خصوصی انگلیسیزبان) نیز این کتاب را با عبارات داستانسرایی استادانه» و وصفی فراموشنشدنی از افغانستان ویران شده» وصف کرد.
داستان این رمان در سه دوره از تاریخ معاصر افغانستان میگذرد؛ دوران قبل از درگیری و اشغال افغانستان، درهی جنگ و دوران پس از جنگ و حضور آمریکا در افغانستان.
شروع این رمان با پیوند بینظیر و تاثیرگذار دو خواهر و برادر آغاز میشود؛ عبدالله و پری. در ادامه سرنوشت این دو را از یکدیگر جدا میکند؛ پدر آنها که مردی کشاورز بود، تصمیم میگیرد پری سه ساله را به خانوادهای ثروتمند بفروشد. با شنیدن این ماجرا عبدالله با ناراحتی تصمیم میگیرد افغانستان را به مقصد پاکستان ترک کند. پری نیز دوران جوانی خود را به همراه پدرخوانده و مادرخواندهاش در فرانسه میگذراند و طی اتفاقات دیگر متوجه میشود که در سالهای کودکی کسی که اسباب فروش او به آن خانواده را فراهم کرده، داییاش بوده است. در طول این مدت زندگی هرکدام از آنها با آدمهای دیگر پیوند میخورد؛ نیلا وحدتی، پروانه (نامادری پری)، نبی، عمره آدمویچ، ادریس، مار وارواریس و عادل از دیگر کاراکترهای مهم داستان هستند که هریک نقشی ظریف و داستانی جذاب و شنیدنی دارند.
این کتاب شامل نه فصل است و هریک از آن از زاویهی دید شخصیتهای مختلف و به صورت دانای کل بیان میشود. داستان این رمان مربوط به یک خانوادهی چندنسلی و افرادی است که قصهشان مربوط به افغانستان و اتفاقات دربرگیرندهی آن است. و کوهستان به طنین آمد شامل موضوعاتی چون زخم، خیانت، افتخار و قربانی شدن است.
خالد حسینی در چهارم مارس سال 1965 در کابل متولد شد. او هشت سال از دوران کودکی خود را در محلهی وزیر اکبر خان» در کابل سپری کرد. خانوادهی او اهل هرات بودند؛ مادرش شغل دبیری داشت و در دبیرستان فارسی و تاریخ تدریس میکرد. پدر او ناصر» نیز از یون بود. آنها در سال 1970 به ایران سفر کردند و ناصر حسینی برای سفارت افغانستان در ایران کار میکرد. در سال 1973 خانوادهی حسینی به کابل برگشتند. سال 1976 زمانی که خالد تنها یازده سال داشت، پدر او به عنوان دیپلمات برای وزارت خارجهی افغانستان کار میکرد و همین موضوع باعث شد که آنها به پاریس بروند. آنها به دلیل انقلاب ثور در سال 1978 که در آن حزب دموکراتیک خلق افغانستان (PDPA) قدرت را به دست گرفته بود، قادر به بازگشت به افغانستان نبودند. در سال 1980، کمی بعد از آغاز جنگ شوروی و افغانی، آنها به پناهندگی ی در ایالات متحده رسیدند و کارهای اقامت خود را در سن خوزه، کالیفرنیا به سرانجام رساندند.
حسینی پس از 15 سالگی، هنگامی که برای اولین بار وارد ایالات متحده شد، انگلیسی صحبت نمیکرد. او همچنان این تجربه را شوک فرهنگی» توصیف میکند. علیرغم فاصلهای که آنها از آشفتگیهای کشور داشتند، اما از شرایط و موقعیت دوستان و خویشاوندان خود در کابل مطلع بودند. حسینی در اینباره اینطور توضیح میدهد: خانوادهی ما دوستان زیادی در کابل داشت، کودتای کمونیستی همانند کودتایی که در سال 73 اتفاق افتاد، واقعا خشونتآمیز بود. بسیاری از مردم اعدام و بسیار دیگر زندانی شدند. تقریبا هرکسی که وابسته به رژیم قبلی و یا از خانوادهی سلطنتی بود، مورد آزار و اذیت، زندانی کردن، کشته و یا ناپدید شدن قرار گرفت. زنعموی من یک خواننده و آهنگساز بسیار مشهور در کابل بود که کاملا درمورد عدم تمایلش به کمونیستها سخن گفته بود. او همان موقع ناپدید شد و ما تا به امروز نمیدانیم که چه اتفاقی برای او افتاده است. به هیمن ترتیب، هر لحظه اخبار بد از اعدامهای جمعی و داستانهای ترسناک به گوش ما میرسید.»
خالد حسینی در سال 1984 از دبیرستانی در سن خوزه فارغالتحصیل شد و در دانشگاه سانتا کلارا تحصیل کرد. در سال 1988 مدرک لیسانس خود را در زمینهی زیستشناسی دریافت کرد. سال بعد وارد دانشکدهی پزشکی سان دیگو دانشگاه کالیفرنیا شد و مدرک دکترای خود را در سال 1993 به دست آورد و به عنوان پزشک در همانجا مشغول به کار شد. او تا سال 2001 یعنی تا سن 36 سالگی به افغانستان بازنگشته بود. بنابراین در مورد تجربهاش از این سفر در مصاحبههایش اینطور ابراز کرد که به خوبی توانسته است احساس کسانی را که تمام این سالها در افغانستان باقی ماندند و جنگهای شوروی و جنگهای بعدی را تجربه کردهاند، درک کند.
حسینی در سال 2006 از سوی آژانس پناهندگان سازمان ملل (UNHCR) به عنوان سفیر حسن نیت این سازمان در افغانستان شناخته شد و در سفری که به افغانستان داشت، بنیاد خالد حسینی» را در سال 2007 برای کمک به افغانها، تاسیس کرد. او هماکنون در شمال کالیفرنیا به همراه همسر و دو فرزندش زندگی میکند.
رمانهای خالد حسینی:
در سال 2003 خالد حسینی نخستین رمان خود را با نام بادبادکباز منتشر کرد. قهرمان این کتاب، فردی افغانی است و داستان آن در دوران حاکمیت طالبان رخ میدهد. این کتاب به مدت 101 هفته در فهرست پرفروشترینهای نیویورک تایمز قرار گرفت. در سال 2007 نیز فیلمی براساس این کتاب و با عنوان کاغذپرانباز» ساخته شد که نوانست نامزد جایزهی اسکار شود. مارک فورستر» کارگزدان و فیلمنامهنویس سوئیسی - آلمانی، کارگردان این اثر میباشد. پس از موفقیت این کتاب، خالد حسینی از پزشکی فاصله گرفت تا بتواند به طور تماموقت به نویسندگی بپردازد.
دومین رمان او هزار خورشید تابان نام دارد که در سال 2007 منتشر شد و تاکنون با عناوین مختلفی در ایران ترجمه شده است. این کتاب برای سه هفته در صدر پرفروشترین رمانهای آمریکای شمالی قرار گرفت. موضوع این کتاب مربوط به دو زن افغان به نامهای مریم و لیلا میباشد. رمان سوم او نیز، کتاب صوتی پیش روی شما و کوهستان به طنین آمد» نام دارد که در 21 می سال 2013 و به فاصلهی شش سال از رمان قبلی او، توسط انتشارات ریورهد بوکس منتشر شد.
برای دانلود کتاب صوتی رایگان و کوهستان به طنین آمد اینجا کلیک کنید
کتاب صوتی ما دروغگو بودیم اثر بینظیر و شگفتانگیزی از نویسندهی کتابهای پرفروش نیویورک تایمز و فینالیست جایزهی کتاب ملی، امیلی لاکهارت است که برای اولین بار در سال 2014 منتشر شده است.
ما دروغگو بودیم کتابی قدرتمند و رمان تحسینشده از سوی منتقدین و برندهی جایزه بهترین کتاب داستانی بزرگسالان است. این کتاب همچنین به عنوان یکی از ده داستان برتر برای نوجوانان در سال 2015 انتخاب شده و بنابر رای کاربران سایت گودریدرز، توانسته است در لیست بیست کتاب برتر داستانی و عاشقانه در سال 2014 قرار بگیرد.
زمانی که هریس سینکلر» بیستویک سال داشت، بعد از درس خواندن در هاروارد، ارث و میراثش را از خانواده گرفت و با پولی که داشت، کارهای بسیاری انجام داد تا ثروت بیشتری به دست آورد. او توانست در بازار بورس تصمیمهای هوشمندانهای بگیرد و ثروت خود را افزایش دهد، سپس با تیپر ازدواج کرد. آنها به همراه سه دختر خود زندگی مجلل و باشکوهی داشتند. دخترهای سینکلر همه برنزه، قدبلند و پولدار بودند، درست مانند شاهدختهای قصههای پریان. هریس و تیپر، سه خانهی نو در جزیزهی خصوصیشان بیچوود» برای هریک از دخترهایشان و یک عمارت بزرگ ساخته بودند. کادنس سینکلر ایستمن» شخصیت اصلی داستان، بزرگترین نوهی خانوادهی ثروتمند هریس سینکلر» و وارث جزیره و تمام داراییهای این خانواده است. پنی» مادر کادنس، کری» و بس» نیز دخترهای هریس» و تیپر» هستند.
هماکنون پس از گذشت چند سال، هریس چند نوه دارد که بزرگترینشان کادنس» است. سینکلرها هر سال، تمام تابستان و تعطیلات خود را در جزیرهی شخصیشان در نزدیکی ماساچوست میگذرانند. کادنس به همراه دخترخاله و پسرخالهاش میرن» و جانی» و گات پاتیل» که برادرزادهی همسر خاله کری و اصالتا هندی است، یک گروه چهار نفره به نام دروغگوها» تشکیل دادهاند. نوههای خانوادهی هریس تقریبا هم سنوسال هستند و گات» از تابستانِ هشت، یعنی در تابستانی که آنها هشت سالشان بود، به جزیره آمده بود و پس از آن، هر تابستان به همراه بچههای دیگر، به جزیره میآمد.
در تابستانِ پانزده، گات و کادنس رابطهای عاشقانه با یکدیگر برقرار میکنند، اما در همان تابستان حادثهای بسیار تلخ برای کادنس رخ میدهد و او دچار آسیب جدی مغزی میشود. سینکلرها او را به بیمارستان منتقل میکنند و متوجه میشوند که او مبتلا به هیپوترمی شده است؛ نوعی بیماری عمومی که به دنبال کاهش دمای بدن، باعث آسیب به همه اندامها و اختلال کارکرد آنها میشود. کادنس بخشی از حافظهاش را از دست میدهد و علت آن حادثه و اینکه چه بر سرش آمده را به خاطر نمیآورد.
پس از آن واقعه مادر کادنس، او را به اروپا و پیش پدرش میفرستد. (پدر کادنس مدتها پیش آنها را برای همیشه ترک کرده و به اروپا رفته است.) با وجود اینکه کادنس راضی به این موضوع نیست و دلش نمیخواهد تابستان شانزده را از دست بدهد، اما مجبور میشود به این سفر برود. چرا که بعد از آن اتفاق، از گات خبری ندارد و بچههای خالهاش جواب ایمیلهایش را نمیدهند. اما او دلش برای دروغگوها تنگ شده و میداند که آنها در جزیره هستند.
در تابستان هفده، خانوادهی کادنس به او اجازه دادند تا به جزیره برگردد. اما وقتی کادنس به جزیره میرسد، هیچیک از آن دروغگوها به استقبالش نمیآیند. آنها عجیب و غریب شدهاند و هیچکدام در مورد آن اتفاقی که در تابستان پانزده رخ داده، حرفی نمیزنند. حتی پدربزرگ خانهی قدیمیاش را بازسازی کرده و به جای مجسمههای قبلی، خانهای با الهام از معماری ژاپنی بر فراز تپهها ساخته است.
تنها چهار هفته از حضور کادنس در جزیره گذشته است، اما او مصمم است تا اتفاقات تابستان پانزده را به خاطر بیاورد و سعی میکند دربارهی آنچه اتفاق افتاده است، با خانوادهاش گفتوگو کند. اما آنها هیچ تمایلی برای صحبت کردن دربارهی آن روز و آن حادثه با او ندارند. با گذشت هفتهها در بیچوود، حافظهی کادنس به آرامی شروع به بازگشت و یادآوری وقایع تابستان پانزده میکند. او به یاد میآورد که مادربزرگش تیپر فوت کرده و پدربزرگش روز به روز، ضعیفتر شده است، مادر و خالههایش بر سر میراث با یکدیگر اختلاف دارند، اما همچنان به پدر خود یعنی هریس وابستهاند و . . او به آرامی چیزهای مهمتری را به یاد میآورد، چیزهایی هولناک دربارهی آن اتفاق که لحظه به لحظه مخاطب را در شوکی بزرگ قرار میدهد. او متوجه میشود که چرا هیچیک از اعضای خانواده دلشان نمیخواهد با او صحبت کنند و چرا در تمام این مدت اعضای دورغگوها، جواب نامهها و ایمیلهایش را ندادهاند.
هماکنون کادنس تقریبا هجده ساله است و به همراه مادر و سه سگش در برلینگتون و در ورمونت زندگی میکند.
کتاب پیشرو در 5 فصل، داستانی کلاسیک از یک زندگی اشرافی را روایت میکند که تجملات و زیبایی، از مهمترین امتیاز آن خانواده است. اما چیزی که موجب شگفتانگیز بودن این کتاب میشود و آن را در زمرهی پرفروشهای دنیا قرار داده است، محتوای پرکشش آن و اتفاقات مجذوبکنندهای است که در پایان داستان به اوج خود میرسد.
پایانبندی بینظیر این کتاب، از معدود آثاری است که مخاطب آن را برای همیشه در خاطر خود نگه میدارد و همیشه با شگفتی از آن سخن میگوید.
امیلی لاکهارت با نام اصلی امیلی جنکینز» در سال 1967 متولد و در کمبریج، ماساچوست و سیاتل واشنگتن بزرگ شده است. لاکهارت» نام خانوادگی مادر امیلی است که او آن را به عنوان نام مستعار برای خود در نظر گرفت. او دارای مدرک دکترای ادبیات انگلیسی از دانشگاه واسار در کلمبیا میباشد و در حال حاضر در نیویورک زندگی میکند. او نویسندهی کتابهای کودک و رمانهایی برای جوانان و بزرگسالان است. امیلی با کتابهای روبی الیور» و ما دروغگو بودیم» درخشید و در دنیای نویسندههای معاصر دیده و شناخته شد.
او تا کنون جوایز بسیاری از جمله جایزهی کتاب ملی برای نوجوانان»، جایزهی مایکل لوپز چاپز»، جایزهی تخیل کودکان»، جوایز سالانه؛ که توسط نویسندگان انگلیسی بریتانیا انتخاب میشوند» و بهترین کتاب سال» در انگلستان را دریافت نموده است.
برخی از آثار امیلی لاکهارت :
آقای خدمتکار و نابغهی کودک
چگونه یک دختر همهچیز را میبیند
تقلب واقعی
چگونه بد باشیم
مطالعهی عادتها و رفتارها
کوچک، متوسط، بزرگ
یک بوفالوی شجاع
کتاب صوتی رایگان ما دروغگو بودیم را از اینجا دانلود کنید
کتاب صوتی چهار میثاق اثر دون میگوئل روئیز است. این نویسنده و سخنران سرخپوست مکزیکی فرهنگ باستانی سرخپوستها یعنی خرد تولتک را در قالب چهار میثاق به مردم جهان عرضه میکند. چهار میثاق او عبارتاند از با کلام خود گناه نکنید، هیچچیز را به خود نگیرید، تصورات باطل نکنید و همیشه بیشترین تلاشتان را بکنید. او معتقد است با این چهار میثاق در زندگی شما تغییرات مثبت زیادی ایجاد خواهد شد.
سرخپوستان باستان همواره مردمانی خردمند شناختهشدهاند. سرخپوستهای تولتک که نویسنده این کتاب یکی از آنان است همواره سنتها و اندیشههای بسیار جالبی را داشتهاند که همگی در این کتاب بهعنوان راهگشای زندگی آورده شدهاند. دون میگوئل یک شمنزاده است و شمن در آئین سرخپوستها کسی است که دیگران را راهنمایی میکند تا از محدودیتهای خودشان رهایی یابند. او خود نیز شمنی را از مادربزرگش آموخت و پسازآن از طریق تألیف این کتاب و سخنرانی درجاهای مختلف سعی کرد انسانها را از محدودیتهایی که برای خودشان ساختهاند رها کند. او میگوید شما هیچگاه حق ندارید دست به قضاوت اشتباهات خود بزنید. او در این کتاب خرد قدیم تولتکها را با دیدگاه بهروز شده خود درمیآمیزد و از چهار میثاق سخن میگوید.
او در میثاق اول بیان میکند که با کلام خود گناه نکنید. اینیکی از مهمترین میثاقها است و در آن از مهم بودن و تأثیرگذار بودن کلام سخن گفتهشده اینکه کلام ما و واژههایی که برمیگزینیم تا چه حد میتواند سازنده یا مخرب باشد و اثر آن تا سالها باقی بماند. بنابراین باید دقت زیادی روی آن داشته باشیم. در میثاق دوم او از این مسئله سخن میگوید که نباید هیچچیزی را به خودمان بگیریم. منظور این است که برای خودمان زندگی کنیم و برداشتها و قضاوتهای دیگران برای ما حائز اهمیت نباشد چراکه هرکسی ممکن است بنا بر فرهنگ و افکار خودش ما را قضاوت کند و قطعاً تصورات او آن چیزی نیست که ما درواقع هستیم. در میثاق سوم بیان میکند که تصورات باطل نداشته باشید. بدین معنا که تصورات غلط ذهنیمان را دور بریزیم و به مراقبه بپردازیم تا توانایی این را پیدا کنیم که کنترل ذهنمان را به دست بگیریم و آن را از ذهنیات غلط و اضافی مصون بداریم. در میثاق چهارم میگوید همیشه بیشترین تلاشتان را بکنید. برای آنکه سه میثاق قبل در شما نهفته و جاودانه شوند و بتوانید در هر شرایطی آنها را به کار ببندید همواره تلاش و تمرین کنید.
وقتی بیشترین تلاشتان را بکنید، احساس نمیکنید دارید وظیفهای اجباری را انجام میدهید، چون از هر کاری که میکنید لذت میبرید. وقتیکه از کاری لذت میبرید یا آن را طوری انجام میدهید که تأثیر منفی بر رویتان نداشته باشد، میدانید که دارید نهایت تلاشتان را میکنید. دارید بیشترین تلاشتان را میکنید چون دلتان میخواهد که آن کار را انجام دهید، نه به این خاطر که مجبورید انجامش دهید، نه به این خاطر که میخواهید " قاضی " درونتان را خشنود کنید، و نه به این خاطر که میخواهید دیگران را خشنود کنید. اگر اقدام به عملی کنید چون مجبور هستید، آنوقت دیگر هیچ امیدی نیست که بیشترین تلاشتان را بکنید. در این صورت بهتر است از انجام دادن آن کار صرفنظر کنید، نه، شما فقط کاری را که به بهترین وجه انجام خواهید داد میکنید چون این کار شما را بسیار شادمان میکند. وقتی بیشترین تلاشتان را میکنید چون برایتان لذتبخش است، به خاطر لذت بردن از کار به آن اقدام میکنید. عمل یعنی سرشار زندگی کردن. عمل نکردن طریقی است برای نفی زندگی، برای انکار زندگی. عمل نکردن یعنی اینکه سالهای سال هرروز مقابل تلویزیون بنشینید چون میترسید خطر ابراز وجود را به جان بخرید. ابراز آنچه هستید یعنی اقدام به عمل. شما ممکن است افکار بزرگی در سر داشته باشید اما آنچه تفاوت ایجاد میکند عمل است. بدون عمل، فکر هیچوقت متجلی نمیشود؛ نه نتیجهای در پی دارد و نه پاداشی. یک مثال خوب در این مورد داستان فارست گامپ است. او افکار بزرگ نداشت اما اهل عمل بود. او خوشحال بود چون همیشه در هر کاری که انجام میداد بیشترین تلاشش را میکرد. او بیآنکه چشمداشتی داشته باشد، پاداشهای بسیار قابلتوجهی میگرفت. عمل کردن یعنی زندهبودن. یعنی پذیرفتن مخاطره ابراز کردن رؤیاها. این با تحمیل کردن رویایتان به دیگری فرق دارد، چون هرکسی حق دارد رؤیای خودش را ابراز کند. بیشترین تلاش خود را کردن عادتی عالی است. من در هر کاری که میکنم و در هر حسی که دارم بیشترین تلاشم را میکنم. ارائه دادن بیشترین تلاش در زندگی برایم بهصورت آیینی درآمده است، چون خودم خواستهام که از آن آیینی بسازم. این هم باوری است مثل هر باور دیگری که انتخاب کردهام. من از هر چیزی آیینی میسازم، و همیشه نهایت تلاش خودم را میکنم. دوش گرفتن برای من یک آیین است، و با این عمل به بدنم میگویم که چقدر دوستش دارم. آب را بر بدنم احساس میکنم و از آن لذت میبرم. بیشترین تلاشم را میکنم تا نیازهای بدنم را برآورده سازم. بیشترین تلاشم را میکنم تا آنچه را میتوانم به بدنم بدهم و آنچه را بدنم به من میدهد دریافت کنم. در هندوستان آیینی را انجام میدهند که "پوجا " نام دارد. در این آیین آنان بتهایی را که مظهر صفات خداوند هستند و به اشکال گوناگون ساختهشدهاند برمیدارند و آنها را تطهیر میکنند، تغذیه میکنند، و ستایش مینمایند. آنها همچنین اورادی برای این بتها میخوانند. خود بت نیست که اهمیت دارد. آنچه اهمیت دارد طریقه برگزار کردن این آیین است، طریقی است که آنان میگویند: " خدایا دوستت دارم ". خداوند زندگی است. خداوند زندگی در عمل است. بهترین راه برای گفتن " خدایا دوستت دارم " این است که زندگی کنیم و بیشترین تلاشمان را بکنیم. بهترین راه برای گفتن " خدایا شکرت " این است که گذشته را رها کنیم و در زمان حال زندگی کنیم، همین حالا و همینجا به زندگی هر چه از شما میگیرد، بگذارید بگیرد. وقتی شما از گذشته صرفنظر میکنید و از آن دست میکشید، به خود اجازه میدهید که در لحظه اکنون کاملاً زندگی کنید. گذشته را رها کردن به معنای داشتن توان لذت بردن از رؤیایی است که هماکنون دارد تحقق مییابد.
دون میگوئل آنخل روئیز نویسنده، مدرس و سخنران سرخپوست اهل مکزیک در سال 1952 متولد شد. او از سرخپوستان تولتک و یک شمنزاده است. دون میگوئل مؤلف کتاب معروف چهار میثاق است و به خاطر نوشتن این کتاب جوایزی زیادی دریافت کرد. چهار میثاق برای چند سال متوالی جزو پرفروشترین کتابهای آمریکا بود.
دانلود رایگان کتاب صوتی چهار میثاق از اینجا
کتاب صوتی بینوایان» شاهکار ویکتور هوگو» در سال 62 برای اولین بار انتشار یافت. این اثر برجسته و بینظیر را میتوان در زمره موفقترین آثار تاریخی، عاشقانه، اجتماعی و روانشناسانه قرار دارد. در این کتاب وضعیت فرانسه در قرن نوزدهم به تصویر کشیده شده است. از جمله موضوعاتی که نویسنده در کتاب مذکور به آنها تاکید کرده است، میتوان به بیعدالتی، مذهب، ت، اخلاقیات و ضد اخلاقیات، فقر و. اشاره نمود.
شخصیتهای اصلی کتاب صوتی بینوایان عبارتاند از: ژان وال ژان، ژاور، فانتین، کوزت، ماریوس پونتمرسی، اپونین، مادام و موسیو تناردیه، انجوراس، اسقف مایرل و گاووش.
قابل ذکر است که از روی کتاب بینوایان چندین فیلم، انیمیشن و تئاترهای گوناگونی ساخته شده است.
در پشت جلد کتاب بینوایان در خصوص این کتاب اینگونه آمده است:
اخلاق، فضیلت، پستی، ستم، رویدادهای تاریخی؛ با ژرفاندیشی بررسی میشود و تناردیه، فانتین، ماریوس و دیگر قهرمانان کتاب با نظم ویژهای در برابر هم قرار میگیرند و اثر جاودانهای میآفرینند. اگرچه بینوایان از عشقهای خیالانگیز سرشار است، اما جلوه واقعبینانه زندگی مردم معاصر ویکتور هوگو در آن، کاملا دیده میشود».
کتاب صوتی بینوایان با معرفی اسقف دینی شهر؛ فردی به نام مسیو بی ین ونو میری یل آغاز میگردد. این اسقف به هر طریقی به فقرای شهر کمک میکند و حتی خانه خود را وقف این افراد کرده است. در ادامه شخصیت دیگری وارد داستان میگردد.
شخصیت اصلی داستان بینوایان فردی به نام ژان وال ژان است. وی به خاطر یدن چند قرص نان به زندان محکوم میشود. ژان وال ژان در طول محکومیت خود چندین بار نقشه فرار از زندان را میکشد، اما موفق به فرار از زندان نمیشود، بدین ترتیب پس از 19 سال محکومیت از زندان آزاد میشود.
ژان وال ژان در شب اول آزادی خود به دنبال سرپناهی میگردد تا بتواند شب را در آن سپری کند. کشیش کلیسا که همان اسقف دینی شهر است به او اعتماد کرده و اجازه میدهد که شب را در کلیسا بماند، اما ژان وال ژان از اعتماد او سوءاستفاده کرده و شمعدانها و نقرههای کلیسا را مید.
بار دیگر ژان وال ژان به خاطر ی توسط پلیس دستگیر میشود، اما کشیش کلیسا به پلیسها میگوید که نقرهها، هدیهای از طرف کلیسا به ژان وال ژان بوده است و بدین ترتیب موجب آزادی وی میگردد.
ژان وال ژان که از رفتار کشیش کلیسا متحیر شده است وارد بعد جدیدی از زندگی شده و یاد میگیرد که چطور با زحمت به زندگی خود ادامه دهد. .
البته باید گفت که خلاصه ارائه شده در این مقاله تنها بخش کوچکی از کتاب صوتی بینوایان را در برمیگیرد و در ادامه داستان شخصیتهای دیگری از جمله کوزت، فانتین و. نیز با داستانهای مختلف و البته مرتبط با هم به داستان اضافه میگردند.
ویکتور هوگو در وصف خوبیها و مهربانیهای اسقف دینی شهر اینگونه نوشته شده است:
هرجا که او پدیدار میشد مثل یک عید میشد. پنداشتی که در عبورش، چیزی حرارتبخش و درخشان وجود دارد. کودکان و پیران چنان به خاطر اسقف بر آستانه درها میآمدند که گویی برای آفتاب آمدهاند. دعای خیر میکرد و مردم در حقش دعای خیر میکردند. هرکس حاجت به چیزی داشت خانه او را نشانش میدادند».
قابل ذکر است که ویکتور هوگو با جملات زیر شخصیت ژان وال ژان را برای مخاطبان خود به تصویر کشیده است:
در یکی از نخستین روزهای ماه اکتبر 15، تقریبا یک ساعت پیش از غروب آفتاب، مردی که پیاده سفر میکرد، داخل شهر کوچک دینی میشود. سکنه کمیابی که در آن لحظه جلو پنجرهشان، یا بر آستانه خانهشان بودند، این مسافر را با یک نوع اضطراب مینگریستند. مشکل بود که راهگذری با ظاهری فلاکتبارتر از این دیده شود. این، مردی بود میانه بالا، چهارشانه، تنومند، در کمال سن. ممکن بود چهلوشش یا چهلوهشت سال داشته باشد. کلاهی با آفتابگردان چرمی متمایل به پایین، قسمتی از چهره سوخته شده از تابش آفتاب و وزش باد و خیس شده از عرقش را میپوشاند».
یکشنبه شبی، موبو ایزابو، نانوای میدان کلیسا در فاورول، برای خفتن مهیا میشد که ناگهان صدای ضربت سختی را که بر در آهنی شیشهدار جلو دکانش وارد آمد، شنید. به موقع پشت در رسید و دید که یک دست و بازو از میان سوراخی که بر در آهنین و بر شیشه ایجاد شده بود به درون آمده است. دست نانی برداشت و برد. ایزابو شتابان بیرون آمد. با همه قوت پاهایش میگریخت. ایزابو دنبالش دوید و دستگیرش کرد. ، نان را دور انداخته بود؛ اما دستش هنوز خونآلود بود. این، ژان وال ژان بود».
جملات برگزیده کتاب صوتی بینوایان
ویکتور هوگو در کتاب صوتی بینوایان به دنبال این است که به مخاطبان خود بیاموزد که بهترین و زیباترین چیزی که یک شخص میتواند به شخص دیگری هدیه کند، عشق است. وی معتقد است که هر شخصی میبایست در زندگی این اصل مهم را هدف زندگی خود قرار دهد.
ویکتور هوگو معجزه عشق را در تغییر شخصیت ژان وال ژان از فردی جنایتکار به فردی دلرحم نشان داده است. همچنین هوگو در کتاب مذکور به اختلافات طبقاتی ناعادلانه جامعه فرانسه به خوبی اشاره کرده است، به طوریکه وی معتقد است که در چنین جامعهای افراد بیگناه به افرادی نیازمند و جنایتکار تبدیل میشوند.
همچنین قابل ذکر است که نویسنده در کتاب صوتی بینوایان به موضوعات دیگری نیز تاکید کرده و به نوعی خواستار اصلاح آن در جامعه است، از جمله مهمترین این موضوعات میتوان به وضعیت ن در جامعه، آموزشوپرورش و عدالت قضائی اشاره نمود.
ویکتور هوگو؛ رماننویس، نمایشنامهنویس و شاعر فرانسوی در سال 06 میلادی چشم به جهان گشود. وی به عنوان یکی از بهترین و برجستهترین نویسندگان فرانسوی شناخته میشود.
آثار ویکتور هوگو را میتوان در پنج دسته کلی به شرح زیر طبقهبندی نمود:
رمانها و مجموعهای از نامهها، نقدها و مقالات ی، شعرها، نمایشنامهها و آثار آغاز نوجوانی
از جمله مهمترین آثار این نویسنده عبارتاند از:
گوژپشت نتردام، برگهای خزان، مردی که میخندد، روح انسان، آخرین روزهای یک محکوم به اعدام، هنر پدربزرگ بودن، شرقیها، رنجبران دریا، نود و سه، هان دیسلند و. .
دانلود کتاب صوتی رایگان بی نوایان از اینجا
کتاب ملت عشق» اثر نویسندهی ترک بریتانیایی الیف شافاک»، نخستینبار در سال 2010 میلادی منتشر شد. این کتاب بهسرعت به پرفروشترین کتاب ترکیه تبدیل گشته و بیش از 500 بار تجدید چاپ یافت.
ملت عشق، داستان جستوجوی شمس در پی مولانا» است و پس از آن، دوستی شمس و مولانا. این رمان صوتی، روایتی شاعرانه از احوالات این دو تن است. دو تنی که بهدور از تظاهرات عابدانه، پرواز میکنند، عاشقانه اوج میگیرند و عشق و تسلیم به حضرت حق را معنایی دوباره میبخشند.
ملت عشق پس از ترجمه به زبان فارسی بهکوشش ارسلان فصیحی»، به یکی از محبوبترین کتابها در ایران تبدیل شده است.
الیف شافاک تاکنون 16 کتاب نوشته که بیشتر آنها رمان هستند. آثار شافاک تاکنون به بیشاز 40 زبان دنیا ترجمه شدهاند.
کتاب صوتی ملت عشق یکی از پرطرفدارترین رمانهای جهان است اما برای ما ایرانیها رنگ و بوی دیگری دارد، زیرا تم کتاب شرقی است و ما بهتر میتوانیم آنرا حس و درک کنیم. پیش از این یکبار کتاب ملت عشق، صوتی شده و با استقبال مخاطبان و طرفداران این کتاب مواجه شد.
در این این نسخه، کتاب ملت عشق به شکل نمایشی درآمده و با اجرای بهترین و محبوب ترین گویندگان مانند آرمان سلطانزاده، علی دنیوی ساروی، مریم پاکذات، استاد احمد گنجی و. ، به یک اثر بی نظر تبدیل شده است و همچنین افکت گذاریها و موسیقی جذاب سبب شده تا حس کتاب به خوبی منتقل شده و مخاطب خود را در مسیر داستان تصور کند.
در آغاز رمان صوتی ملت عشق اثر الیف شافاک میشنویم:
مولانا خودش را خاموش» مینامید؛ یعنی ساکت. هیچ به این موضوع اندیشید که شاعری، آن هم شاعری که آوازهاش عالمگیر شده، انسانی که کار و بارش، هستیاش، چیستیاش، حتی هوایی که تنفس میکند، چیزی نیست جز کلمهها و امضایش را پای بیش از پنجاه هزار بیت پرمعنا گذاشته، چطور میشود که خودش را خاموش» بنامد؟»
داستان ملت عشق، با زنی به نام اللا روبنشتاین» آغاز میشود که چهل سال دارد، ازدواج کرده و صاحب فرزند است. اللا بهعنوان ویراستار ادبی فعالیت میکند. در اوج ناراحتیها و نیتیهای اللا از زندگی خانوادگیاش، کتابی بهنام ملت عشق» نوشتهی عزیز زاهارا» بهدست او میرسد تا ویراستاری آن را برعهده گیرد. خواندن این کتاب، زندگی اللا را برای همیشه دگرگون میسازد:
عشق یکباره از غیب مثل تکهسنگی در برکهی راکد زندگی اللا افتاد. و او را لرزاند، تکان داد و زندگیاش را زیر و زبر کرد».
اللا خواندن این کتاب را شروع میکند. عزیز زاهارا در آغاز کتاب خود، چنین نوشته است:
خیلی وقت پیش بود. بهدلم افتاد رمانی بنویسم. ملت عشق جرات نکردم بنویسمش. زبانم لال شد، نوک قلمم کور. کفش آهنی پایم کردم. دنیا را گشتم. آدمهایی شناختم. قصههایی جمع کردم. چندین بهار از آن زمان گذشته. کفشهای آهنی سوراخ شده؛ اما من هنوز در عشق خامم، هنوز در عشق همچو کودکان ناشی.»
ما زبان را ننگریم و قال را ما درون را بنگریم و حال را
موسیا آدابدانان دیگرند سوخته جان و روانان دیگرند
ملت عشق از همه دینها جداست عاشقان را ملت و مذهب خداست»
از این پس، سفر معنوی اللا آغاز میگردد. شمس پی مولانا میگردد و اللا، پی خویشتن. در کتاب ملت عشق»، هربار بهدنبال سیری از حوادث، قانونی از چهل قانون عشق را از زبان شمس، میشنویم. قوانینی برآمدهاز دلی عاشق، دلی درآمده به آیین و ملت عشق». چندی از این قوانین را در ادامهی این رمان صوتی میشنویم:
اول کلماتی که برای توصیف پروردگار به کار میبریم، همچون آینهایست که خود را در آن میبینیم. هنگامی که نام خدا را میشنوی، ابتدا اگر موجودی ترسناک و شرمآور به ذهنت بیاید، به این معناست که تو نیز بیشتر مواقع در ترس و شرم به سر میبری. اما اگر هنگامیکه نام خدا را میشنوی، ابتدا عشق و لطف و مهربانی بهیادت بیاید، بدین معناست که این صفات در وجود تو نیز فراوان است.»
ششم اکثر درگیریها، پیش داوریها و دشمنیهای این دنیا از زبان منشا میگیرد. تو خودت باش و به کلمهها زیاد بها نده. در دیار عشق زبان حکم نمیراند. عاشق بی زبان است.»
دهم به هرسو که میخواهی شرق، غرب، شمال یا جنوب برو، اما هر سفری که آغاز میکنی، سیاحتی به درون خود بدان! آنکه به درون خود سفر میکند، سرانجام ارض را طی میکند.»
سی و هشتم برای عوض کردن زندگیمان، برای تغییردادن خودمان هیچگاه دیر نیست. هر چند سال که داشته باشیم، هر گونه که زندگی کرده باشیم، هر اتفاقی که از سر گذرانده باشیم، باز هم نو شدن ممکن است. حتی اگر یک روزمان درست مثل روز قبلش باشد، باید افسوس بخوریم. باید در هر لحظه و در هر نفسی نو شد. برای رسیدن به زندگی نو باید پیش از مرگ مرد.»
عمری که بی عشق بگذرد، بیهوده گذشته است. نپرس که آیا باید در عشق الهی باشم یا عشق مجازی، عشق زمینی یا عشق آسمانی، یا عشق جسمانی؟ از تفاوت ها تفاوت می زاید. حال آنکه به هیچ متمم و صفتی نیاز ندارد عشق. خود به تنهایی دنیایی است عشق. یا درست در میانش هستی، در آتشش، یا بیرونش هستی، در حسرتش.»
داستان شمس و مولانا تاکنون بارها توسط ادیبان و پژوهشگران متعدد، اگرچه نه به شاعرانگی و زیبایی کتاب الیف شافاک، نقل شده و مورد بررسی قرار گرفته است.
مولانا که از فقیهان و عالمان بزرگ دین بود، در سال 623 هجری در قونیه با شمس تبریزی آشنا شد. مولانا که تا پیش از ملاقات شمس، به درس و وعظ اشتغال داشت و در مدارس بزرگ دینی درس میداد، با آشنایی با او، همهی اینها را رها کرده و به آیین صوفی و سماع روی آورد.
اهالی و بزرگان دین شهر قونیه که تا آن زمان، مرید مولانا بودند، با تغییر ناگهانی او، برآشفتند و رابطهاش با شمس را تاب نیاوردند. خشم و غضب و آزارهای آنان، سرانجام شمس را ناگزیر به ترک قونیه کرد؛ اما آثار عشق و روشنگری او در دل مولانا، ذرهای کم نشد.
الیف شافاک نویسندهی نامدار ترک - بریتانیایی، در سال 1971 میلادی در استرازبورگ فرانسه چشم به جهان گشود. او فوقلیسانساش را در رشتهی مطالعات ن و مدرک دکتری خود را در رشتهی علوم ی دریافت نمود.
الیف شافاک علاوه بر اشتغال به داستاننویسی، استاد دانشگاه و فعال ی، زیستمحیطی و حقوق ن نیز هست.
او مقالاتی در زمینههای مسائل خاورمیانه، ترکیه و دموکراسی نوشته و نوشتههایش در رومههای معتبر بسیاری از جمله رومهی انگلیسی گاردین، رومهی آلمانی اشپیگل و رومههای نیویورکر و نیویورکتایمز، انتشار یافتهاند.
الیف شافاک جوایز و افتخارات بسیاری از جمله جایزهی بنیاد نویسندگان و رومهنگاران ترکیه (2009) و جایزهی بهترین داستان از سوی انجمن نویسندگان ترکیه (2000) را کسب نموده است.
شافاک کتابهایش را به دو زبان انگلیسی و ترکی مینویسد. از میان دیگر آثار وی میتوان به آینههای شهر» (1999)، صوفی» (1998) و برزخ» (1998) اشاره نمود.
دانلود رایگان کتاب صوتی ملت عشق از اینجا
دانلود رایگان کتاب صوتی بابا لنگ دراز از اینجا
خلاصه کتاب
کتاب صوتی شازده کوچولو» اثر معروف و جهانی آنتوان دوسنت اگزوپری» نویسنده فرانسوی میباشد. این کتاب که تاکنون به بیش از ۳۰۰ زبان ترجمهشده و جزو برترین کتابها محسوب میشود درباره پسرکی است که از سیارهای دیگر به زمین آمده است.
آنتوان دوسنت اگزوپری ۱ خلبان بود و در سال ۱۹۳۵ هواپیمای او دچار مشکل فنی شد و در صحرای آفریقا فرود آمد. این ماجرا جرقهای را در ذهن آنتوان روشن کرد برای نوشتن کتاب شازده کوچولو.
در این کتاب خلبانی در یک بیابان فرود آمده است و هواپیمایش دچار مشکل شده او در آنجا پسرکی عجیب و کوچک که همان شازده کوچولو است را ملاقات میکند که میگوید از سیارهای به نام ب ۶۱۲ به زمین آمده است.
شازده کوچولو کنجکاو با کلی سوالهای جورواجور و کلی حرف از سیارهاش و سیارکهای دیگر برای خلبان میگوید او یک گل سرخ دارد که فکر میکرد تنها گل دنیاست و شازده کوچولو بسیار مواظب آن بود و دوستش میداشت اما گل مغرور قدر محبتهای او را نمیدانست، بنابراین شازده تصمیم میگیرد به سیارههای دیگر سفر کند
شازده کوچولو در مسیر آمدنش به زمین به شش سیارک میرود، در هرکدام از آن سیارکها فردی با یک خصوصیت اخلاقی بهخصوص زندگی میکند و هرکدام به کاری مشغول هستند
شازده کوچولو بعد از آمدن روی زمین با یک مار روبهرو میشود که میگوید حلال تمام مشکلات است و بعدازآن با گلها و سپس با روباهی آشنا میشود که چیزهای زیادی را درباره زمین و انسانها به او یاد میدهد. پسرک تصمیم دارد به سیارهاش برگردد.
این کتاب آموزنده و فلسفی در سبک سورئال نوشته شده است و نثری بسیار روان دارد. شازده کوچولو در این کتاب فردی است که در جستوجوی حقیقت میباشد و هفتسیارهای که به آنها سفر میکند و از هرکدام نکات آموزندهای را فرامیگیرد میتوان هفت مرحله رسیدن به حقیقت دانست که در کتب عرفانی بسیار دیده میشوند.
سیارهای شازده کوچولو که ب ۶۱۲ نام داشت در زمان نگارش این کتاب سیارهای خیالی محسوب میشد اما بعدها سیارهای را بهافتخار او به این اسم نامگذاری کردند.
آنتوان دوسنت اگزوپری نویسنده و خلبان فرانسوی در سال ۱۹۰۰ به دنیا آمد. او در یک خانواده اشرافی رشد یافت اما هیچگاه مانند یک اشرافزاده رفتار نکرد او عاشق انسانها و طبیعت بود. ساز میزد و شعر و داستان مینوشت.
او به نیروی هوایی ارتش فرانسه پیوست و پروازهای بسیاری را تجربه کرد و بافرهنگهای متنوعی آشنا شد. در داستانهای او عرفان، صداقت، وفاداری، عشق و طبیعت و دل نبستن به مادیات جایگاه ویژهای دارند.
از آثار او میتوان خلبان جنگ، پرواز شبانه، نامه به یک گروگان، شازده کوچولو، نوشتههای جنگ، قلعه، نامههای جوانی و مانون رقاص را نام برد.
آنتوان در جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۴ درحالیکه با یک هواپیمای غیرمسلح بر روی آبهای فرانسه در حال پرواز بود هواپیمایش در آب سقوط کرد و تا سالها هیچ نشانی از او پیدا نشد. بنابراین همه گمان میکردند که هواپیمای او مورد هدف تیراندازی آلمانهای نازی قرارگرفته است. اما سالها بعد با پیدا شدن لاشه هواپیمای او مشخص شد که تیراندازی در کار نبوده و علت سقوط نقص فنی گزارش شد.
دانلود رایگان کتاب صوتی شازده کوچولو از اینجا
کتاب صوتی کوری» توسط نویسنده پرتغالی، ژوزه ساراماگو» نوشته شده است. ژوزه ساراماگو پس از نوشتن این کتاب به شهرت جهانی دست یافت و در سال 1998 موفق به کسب جایزه نوبل برای نگارش کتاب کوری شد. همچنین قابل ذکر است که در سال 2008 یک فیلم براساس این کتاب ساخته شده است.
کتاب صوتی کوری دربرگیرنده داستانهای اخلاقی است، به طوریکه هدف نویسنده از نگارش این کتاب انتقال پیامهای اخلاقی به مخاطبان خود است. بدون شک بعد از خواندن و شنیدن کتاب صوتی کوری دقیقتر و با جزئیات بیشتری به زیباییهای دنیای پیرامون خود خواهید نگریست.
کتاب صوتی کوری روایتگر یک داستان بسیار تلخ و عذابآور است، به قدری دقیق نوشته شده و از متنی قوی برخوردار است که در هر قسمت از کتاب، مخاطب حس میکند که خود نیز بیناییاش را از دست داده است.
در ابتدا لازم است اشاره کنیم که در کتاب صوتی کوری، شخصیتهای اصلی داستان عبارتاند از:
دختر عینکی، پیرمردی که چشمبند داشت، همسر چشمپزشک، مردی که اول کور شد، چشمپزشک و پسر لوچ
داستان کتاب صوتی کوری از یک چهارراه آغاز میشود. در این چهارراه اولین نفر به یک نوع عجیب از بیماری کوری مبتلا میشود که برخلاف افراد نابینای دیگر که همهچیز را سیاه میبینند، این فرد همهچیز را سفید میبیند، گویی در یک دریای شیر غرق شده باشد. اولین نفری که به این بیماری مبتلا میشود مردی است که پشت چراغراهنما در چهارراه در ماشین خود نشسته اما با سبز شدن چراغراهنما حرکت نمیکند.
در ادامه داستان میشنویم که به تدریج تمام افرادی که با این مرد به نوعی در ارتباط هستند نیز به این بیماری عجیبوغریب مبتلا شده و یکی پس از دیگری کور میشود؛ بنابراین دولت که از این اتفاق هراسان است تصمیم میگیرد که برای جلوگیری از همهگیر شدن این بیماری، افراد مبتلا به کوری را در یک قرنطینه از بقیه مردم جدا نگه دارند. به همین دلیل افراد کور به ناچار در این قرنطینه و بهدوراز زندگی عادی خود به سر میبرند. .
همان طور که از عنوان کتاب نیز مشخص است، داستان این کتاب در مورد کور شدن و البته کور ماندن است. موضوع این کتاب در مورد رعایت نکردن و نادیده گرفتن حقوق دیگران است.
همانند دیگر آثار ژوزه ساراماگو در این اثر نیز به خوبی احترام قائل شدن برای شخصیت زن به چشم میخورد، زنی که منشأ محبت و برخوردار از خصایص خوب انسانی است. در کتاب کوری، احترام گذاشتن به شخصیت زن را میتوان در شخصیت همسر چشمپزشک جستوجو نمود، زیرا این شخصیت تا آخر داستان بینایی خود را از دست نمیدهد.
در کتاب صوتی کوری، شخصیتهای داستان اسم خاصی ندارند و نویسنده برای هر یک از آنها یک صفت برگزیده است، به طوریکه این صفتها در حکم اسم این افراد است. صفتهای انتخابی برای هر یک از افراد متناسب با نقش آنها در جامعه انتخاب شده است.
بسیاری از کارشناسان معتقدند که واژه کوری سفید در کتاب به شکل نمادین استفاده شده است. در واقع این واژه نماد این است انسانها از عقل برخوردار هستند، اما از عقلانیت محروماند.
چیزی که به خوبی در کتاب صوتی کوری به تصویر کشیده شده است، سرگشتگی انسان مدرن است، انسانی که علیرغم اینکه در وضعیتی فاجعهبار به سر میبرد، اما قدرت اعتراض ندارد و به این زندگی تأسفبار تن میدهد. در بخشی از کتاب برای توصیف حالت سرگشتگی و عاجز بودن انسان اینگونه آمده است:
"این کوری واقعی نیست و تمثیلی است و کور شدن عقل انسانهاست. ما عقل داریم و عاقلانه رفتار نمیکنیم."
کوری استعارهای است که نویسنده از بیتوجهی انسان و نادیده گرفتن محیط اطرافشان گرفته است، در واقع این بیتوجهی ناشی از نداشتن اطلاعات و دانش کافی نیست، بلکه بر اثر ازدیاد اطلاعات و در واقع سردرگمی انسانها به وجود میآید.
ژوزه ساراماگو؛ نویسنده محبوب و سرشناس پرتغالی در تاریخ 16 نوامبر سال 1922 در دهکدهای کوچک در لیسبون متولد شده است. او در سال 1998 جایزه نوبل ادبیات را از آن خود کرد. او در دوران نوجوانی به دلیل تنگدستی و برای تامین مخارج زندگی به ناچار تحصیلات خود را دوره دبیرستان نیمهکاره رها کرد و در شغلهای مختلفی نظیر کارگری، مکانیکی و. فعالیت نمود.
شاید ویژگی اصلی نگارش ژوزه ساراماگو استفاده از جملات بلند در متون کتابهایش است. همچنین شایانذکر است که وی از میان تمام علائم نگارشی تنها از نقطه و ویرگول در متون خود استفاده میکند. از دیگر ویژگیهای سبک نگارش وی میتوان به پشتهم نوشتن دیالوگهای شخصیتهای مختلف داستان اشاره نمود، به طوریکه مشخص نمیکند که دیالوگ نوشته شده را چه کسی گفته است.
در نهایت در سال 1974 اولین کتاب خود را تحت عنوان کشور گناه به چاپ رساند و در سال 1982 با انتشار کتابی تحت عنوان بالتازار و بلموندا به شهرت جهانی رسید.
از جمله دیگر آثار این نویسنده سرشناس عبارتاند از:
بلم سنگی، همزاد، غار، سالمرگ ریکاردو ریس، بینایی، وقفه در مرگ، همه نامها، دخمه، دفتر یادداشت، مبانی نقاشی و خطاطی، سفر فیل، تاریخ محاصره لیسبون و. اشاره نمود.
دانلود رایگان کتاب صوتی کوری از اینجا
کتاب صوتی عقاید یک دلقک»، شاهکار نویسنده آلمانی؛ هاینریش بل» است. نویسنده در کتاب مذکور سعی کرده که زشتیها و تلخیهای روزگار را از پشت نقاب یک دلقک شرح دهد.
به طور کلی کتاب صوتی عقاید یک دلقک از ژانری عاشقانه برخوردار است، اما نمیتوان از مضامین انتقادی، روانشناسی، اجتماعی، تاریخی، مذهبی، ی و اعتقادی آن چشمپوشی نمود. به جرات میتوان این کتاب را در رده تاثیرگذارترین کتابهای قرن بیستم دستهبندی نمود.
همان طور که از عنوان کتاب نیز مشخص است، داستان کتاب در مورد زندگی دلقکی عاشق با عقاید و باورهای مخصوص خودش است. مخاطب در طول داستان با چالشهای زیادی روبرو میشود. از جمله مهمترین این چالشها عبارتاند از:
چیزی که موجب جذابیت و محبوبیت بیشتر این کتاب شده است، قلم روان و بیان احساسات قابللمس دلقک است.
کتاب صوتی عقاید یک دلقک از زبان دلقکی به نام هانس شنیر روایت میشود. هانس به دلیل تفاوت مذهب با خانوادهاش آنها را ترک کرده و به عنوان یک دلقک در یک سیرک مشغول به کار میشود. داستان اصلی از جایی شروع میشود که این دلقک بر اثر زمین خوردن در یکی از اجراهای خود از ناحیه زانو آسیب جدی میبیند و از آن زمان به بعد در شغل و حرفه خود دچار شکست میگردد. هانس شنیر؛ شخصیت اصلی داستان روایت میکند که چگونه از یک دلقک معروف و محبوب به یک دلقک ساده و از کار افتاده تبدیل میشود.
سپس دلقک داستان به روایت مسائل و مشکلات زندگی روزمرهاش از دوران کودکی تا زمان ازدواجش با ماری میپردازد. هانس شنیر پساز از کار افتادن در گوشهای انزوا اختیار کرده و تنها با همسرش ماری در ارتباط است. در ادامه داستان میخوانیم که همسر وی به علت مشکلات مذهبی که با هانس دارد به طور ناگهانی او را ترک کرده و هانس را در میان افکاری پوچ و احساس سرخوردگی تنها میگذارد. .
داستان کتاب صوتی عقاید یک دلقک از زمان حال آغاز میشود و در ادامه داستان زمان به گذشته باز میگردد تا دلیل شرایط فعلی شخصیت اصلی داستان را بازگو کند.
برخی از منتقدان و کارشناسان معتقدند که رمان عقاید یک دلقک به دنبال به تصویر کشیدن جامعه آلمان به دنبال اقدامات هیتلر و سالها بعد از جنگ است. از جمله موضوعاتی که به طور مستقیم و غیرمستقیم در کتاب حاضر به آن پرداخته است، میتوان به مسائل شویی، اختلافات میان کاتولیکها و پروتستانها، عقاید ی و مذهبی، تاثیر روحی و روانی جنگ بر افراد و. اشاره نمود.
اما مهمترین و اصلیترین موضوعی که در کتاب صوتی عقاید یک دلقک به آن پرداخته شده است، ریاکاری است. در واقع نویسنده در این کتاب نشان داده که انسانها چگونه روزی در مورد کسی یا چیزی با شور و اشتیاق سخن میگویند و ممکن فردای همان روز در مورد آنکس یا آن چیز به بدترین شکل ممکن بدگویی کنند.
تصور میکنم حتی چشمان شیطان هم به تیزی چشمان همسایگان نیست».
این اشتباه خود ما بود که دربارهی این لحظه با دیگران صحبت کردیم و قصد داشتیم آن را به عنوان لحظهای بهیادماندنی به ثبت برسانیم. میتوانستیم خودمان از این واقعیتی که اتفاق افتاده بود لذت ببریم.
چیزی که شاید آن را بتوان سرنوشت نامید، شغل و وضعیت مرا به خاطرم میآورد: اینکه من یک دلقک هستم. عنوان رسمی این شغل کمدین است؛ موظف به پرداخت مالیات به کلیسا نیستم، بیستوهفتسالهام و نام یکی از برنامههایم ورود و عزیمت» است».
وقتی وارد شهر بن شدم، هوا تاریک شده بود. هنگام ورود، خودم را مجبور کردم تن به اجرای تشریفاتی ندهم که طی پنج سال سفرهای متمادی انجام داده بودم: پایین و بالا رفتن از پلههای سکوی ایستگاه راهآهن، به زمین گذاشتن ساک سفری، بیرون آوردن بلیت قطار از جیب پالتو، برداشتن ساک سفری، تحویل بلیت، خرید رومهی عصر از کیوسک، خارج شدن از ایستگاه و صدازدن یک تاکسی، پنج سال تمام تقریبا هر روز یا از جایی مسافرت کرده بودم و یا اینکه به جایی وارد شده بودم».
مدتهاست که دیگر با کسی دربارهی پول و هنر حرف نمیزنم. هر وقت که این دو با هم برخورد میکنند، یک جای کار لنگ است. هنر را یا گران میخرند یا ارزان. در یک سیرک سیار انگلیسی دلقکی را دیدم که کارش بیست برابر و هنرش ده برابر من ارزش داشت و روزانه کمتر از ده مارک میگرفت: اسمش جیمز الیس بود و نزدیک پنجاه سال داشت و وقتی او را به شام دعوت کردم غذا عبارت بود از املت گوشت خوک، سالاد و شیرینی سیب، حالش بههم خورد. او در عرض ده سال گذشته این مقدار غذا را در یک وعده نخورده بود. از وقتی جیمز را دیدهام دیگر دربارهی پول و هنر با کسی حرف نمیزنم».
هاینریش بل؛ نویسنده موفق آلمانی در 21 دسامبر سال 1917 در شهر کلن چشم به جهان گشود. اغلب آثار او در خصوص جنگ جهانی دوم و دستاوردها و آثار آن نوشته شده است.
وی در بیستویکسالگی راهی میدانهای جنگ شد و تا سال 1945 را در میدان جنگ به سر برد. هاینریش بل در سال 1947 اولین سری داستانهای خود را به چاپ رساند، در سال 1949 به دنبال انتشار کتاب قطار به موقع رسید به شهرت دست یافت و در سال 1951 به دلیل انتشار کتاب گوسفند سیاه موفق به کسب اولین جایزه ادبی خود شد.
از جمله آثار این نویسنده موفق میتوان به قطار به موقع رسید، یادداشتهای روزانه ایرلند، جدایی از گروه، خانهای بیسرپرست، سیمای زنی در میان جمع، فرشته سکوت کرد، و حتی یک کلمه هم نگفت، گوسفندان سیاه، نان سالهای جوانی، پایان ماموریت، آبروی ازدسترفته کاترینا بلوم، آدم کجا بودی؟، شبکه امنیتی، ن در چشمانداز رودخانه، بیلیارد در ساعت نه و نیم، راهب، میراث و. اشاره نمود.
در نهایت هاینریش بل در تاریخ 16 ژوئیه سال 1985 درگذشت و در نزدیکی زادگاهش به خاک سپرده شد.
دانلود کتاب صوتی رایگان عقاید یک دلقک از اینجا
کتاب صوتی مرشد و مارگاریتا» مشهورترین اثر میخائیل بولگاکف نویسنده روس است. بولگاکف نوشتن این رمان را در سال 1928 شروع کرد، اما انتشار آن در سال 1966، بیستوشش سال پس از مرگ نویسنده و توسط بیوه او انجام گرفت. شهرت و محبوبیت این اثر در زبان روسی به حدی است که بعضی از جملات آن مثل دستنوشتهها نمیسوزند» یا تازه دستدوم» به زبان کوچه و بازار مردمان روسیزبان راه یافته است. بولگاکف یکبار در دهه 1930 ناچار شد که دستنوشتههای این رمان را بسوزاند و سالها پس از آن به مدد حافظه خود این داستان را از نو بنویسد.
مرشد و مارگاریتا» نقدی بر جامعه کمونیستی شوروی سابق و نهادهای ادبی آن است. منتقدان این اثر را بهواسطه مبنای فلسفی آن، ادبیاتش و توصیفات تصویری قدرتمندی که ارائه داده است (خصوصا توصیفهایش از اورشلیم صدهها پیش) ستودهاند.
رمان مرشد و مارگاریتا» در کشور شوروی و شهر مسکو در دهه 1930 آغاز میشود. در ابتدای ماجرا شاهد گفت و گویی میان یک منتقد سردبیر ادبی با شاعری جوان هستیم که بر سر اثبات عدم وجود مسیح در تاریخ بحث میکنند. پس از آن نفر سومی به بحث میپیوندد و او کسی جز خود شیطان نیست که به قالب انسان درآمده است. حضور شیطان با دو همراه جهنمی او در میانه شهری که اعتقاد به مذهب، حداقل بهصورت رسمی و دستوری از آن رخت بربسته است، خواننده را از همان آغاز داستان متقاعد میکند که با داستانی غیرمتعارف، ایستاده در میانه رئالیسم (به دلیل توصیفهای دقیق و واقعگرایانه) و فانتزی روبروست. نویسنده حتی پا را از این فراتر میگذارد و موازی با داستان اصلی که در قرن بیستم میگذرد، ماجرای مصلوب شدن مسیح در 2000 سال پیش و نقش پونتیوس پیلاطس فرمانروای رومی را در این ماجرا، با تمام دقایق و ظرایفش بازگو میکند.
اما در این داستان روایت سومی نیز موجود است و آن عشق میان مرشد و مارگاریتا است. این دو دلداده از دو طبقه متفاوتاند و عشق آنها ناممکن به نظر میرسد، بهخصوص آنکه از همان ابتدای داستان درمییابیم مرشد ناپدیدشده است و معشوقش نتوانسته اثری از او پیدا کند؛ اما با دخالت شیطان و دستیارانش در امور مسکو و مسکوییها، سرنوشت خیلی چیزها و کسان، از هنرمندان تئاتر واریته گرفته تا ادیبان و خدمتکاران و مردم کوچه و بازار و بهویژه مرشد و مارگاریتا تغییر میکند.
توصیف شیطان و چهار دستیار او (سه مرد و یک زن) جالبترین بخش کتاب را تشکیل میدهد. در این اثر شیطان بهعنوان موجودی باهوش، هنرمند، خوشمشرب و خوشپوش و گاهی بیرحم توصیفشده است؛ اما جذابیت محوریترین صفت او و دستیارانش است که با بوالهوسی تمام، سرشت پلید و پست افراد مختلف را رو میکنند و گویا آزمون الهی را در مسکوی قرن بیستم به اجرا درآوردهاند.
در فصل اول کتاب صوتی مرشد و مارگاریتا» در وصف شیطان چنین خواهید شنید: بعدها اگرچه حقیقتش را بگوییم خیلی دیر شده بود رومههای گوناگون در اعلامیههایی که منتشر کردند به توصیف این شخص پرداختند. توصیفهایشان واقعا حیرتآور بود. دریکی از این اعلامیهها آمده بود که قد کوتاهی داشته، دندانهایی با روکش طلا و پای راستش هم میلنگیده. در اعلامیهای دیگر تایید شده بود قدبلند بوده، روکش دندانهایش از پلاتین و پای چپش میلنگیده. در سومی بهاختصار نوشته شده بود که شخص موردبحث هیچ ویژگی خاصی نداشته. باید قبول کرد که همه این توصیفها به صورتی که داده شدهاند بی ارزشاند.
اول ازهمه شخصی که تازه پیدایش شده بود، هیچیک از پاهایش لنگ نبوده است، قدش هم نه بلند بوده و نه کوتاه. دندانهایش البته روکش داشتهاند، ولی روکش پلاتین در طرف چپ و روکش طلا در طرف راست فکهایش. کت و شلوار خاکستری بسیار خوشدوختی به تن داشته و کفشهایی دوخت خارج. آنها هم مانند کت و شلوارش خاکستری رنگ بودهاند. کلاه پخشی هم به همان رنگ سرش بوده که به طرز جسورانهای آن را روی گوشهایش کشیده بوده. عصایی از نی خیزران زیر بغل داشته که دسته سیاه آن به شکل سر سگی تراشیده بوده. چهل سال را شیرین داشته، دهانی اندک به هم فشرده. صورت دوتیغه اصلاح شده، سبزهرو، چشم راست سیاه و چشمچپ آدم از خودش میپرسد چرا سبز، ابروهای سیاه پرپشت، اما یکی بالاتر از دیگری. خلاصه یک بیگانه.»
رمان مرشد و مارگاریتا در میانه سالهای 1928 تا 1940 نوشته شده است، یعنی دشوارترین سالهای حاکمیت کمونیسم که در آن تحت سلطه رهبری استالین، روزگار مردم شوروی بهسختی تمام میگذشت. در این دوران مردم از بسیاری حقوق شخصی خود که مهمترین آن حق آزادی بیان بود محروم شده بودند و هرگونه نقد و اظهار نظری اگر به اعدام شخص ختم نمیشد، مسلما مجازات تبعید و مرگ در اردوگاههای کار را به دنبال داشت.
گردش شیطان و دستیارانش در مسکو، بسیاری از جنبههای پوچ و بیمعنای زندگی مسکوییهای تحت سلطه کمونیسم را برملا میکند، جنبههایی که با روح و شعارهای کمونیسم در تضاد کامل است. داستان در میانه تابستان اتفاق میافتد و رکود و بیحالی مردمان را میتوان کنایهای از وضعیت روحی آنها در این دوران تلقی کرد. مسکوی آن روزگار زمانی است که شهروندانش، درحالیکه از حقوق شخصی خود دور شدهاند، در پی آناند تا در قفسی که مرزهای نامرئی برگردشان کشیده است، با قاپیدن سهم دیگران از امکانات مادی (مثل جدالی که برای داشتن آپارتمان در مسکو در جریان است، یا رقابت اعضای جامعه ادبی برای استفاده از امکانات ییلاقی انجمن) و خبرچینی برای مقامات، محرومیتهای خود را جبران کنند. حتی علاقه مسکوییها به خارجیها و هرچه که خارجی است (از اشیا مادی گرفته تا دلار)، تابلوی مضحکی از جامعه نابرابر و فاسدی را تصویر میکند که با وعده ایجاد برابری و بازگرداندن انسانها به وضعیت طبیعی اولیه برقرارشده است.
در چنین شرایطی است که بولگاکف مضمون آزمون را به میان میکشد و آن را در دو جامعه مسکوی قرن بیستم و اورشلیم قرن اول میلادی نشان میدهد. در هر دو جامعه مردم تحت آزمایش قرار میگیرند و مسکوییها با تن دادن به وسوسه شیطان و نمودار کردن روحیه پست و حریص خود رسوا میشوند، همانطور که پونتس پیلاطس رومی در ماجرای مسیح اعلام بیطرفی میکند و لعنت ابدی را برای روح خود میخرد.
میخائیل افاناسویچ بولگاکف (1940-91) پزشک، نمایشنامه نویس و نویسنده روسی است که از او رمانها و نمایشنامههای متعددی بهجا مانده، اما بیش از همه به واسطه رمان مرشد و مارگاریتا» نام بردار شده است. از دیگر آثار او که به زبان فارسی ترجمه شدهاند میتوان به کتابهای جزیره سرخ، دل سگ، احضار روح، دستنوشتههای یک کرده و نمایشنامه ایوان واسیلیویچ اشاره کرد.
دانلود رایگان کتاب صوتی مرشد و مارگاریتا از اینجا